(امام رضا(ع

شکستن تکرار

شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۱۴ ب.ظ

شکستن تکرار

دلم از تکرار خسته شده بود.
گرفته بود...
از این زندگی تکراری , از صدای تهران و ترافیکش
صبح بیدار میشدم بعد از نماز میرفتم سرکار و کارهای روزمره رو انجام میدادم و برمیگشتم
همین بدون زیاد یا کسر
تا اینکه یک روز به خودم اومدم و یک لحظه تصمیم گرفتم
رفتم و بلیت مشهد گرفتم بعدش هم مرخصی
خودم بودم تنهای تنها ...جای شما خالی (ان شاء الله قسمت همه بشه)
توی راه همش تو خودم بودم پَکَر و مغموم
به ایستگاه مشهد که رسیدم ساعت 2 یا 3 صبح بود
از قطار که پیاده شدم نسیم خنکی به شهر سلام کرده بود و به من..
نمی دونم چرا ولی به خودم که اومدم دیدم همینطوری دارم مسیر ایستگاه تا حرم رو پیاده طی طریق میکنم انگار پاهام با خودم نبود تا به خیابون اصلی رسیدم و سر بالا کردم... تو ظلمات شب برق دل انگیز گنبد طلای آقا امام رضا چشمم رو نوازش داد دست به سینه سلام دادم اشکم سرازیر شد به خودم گفتم تو اینجا چیکار میکنی اصلاً چی شد اینطوری شد ..آسه آسه راهم رو به سمت حرم پیش گرفتم.
وقتی به حرم رسیدم اول رفتم طرف صحن مسجد گوهرشاد و مهیای نماز صبح شدم .وای که چه لذتی داشت اون نماز صبح..انگار اون صحن ساختن فقط واسه نماز جماعت صبح ...
بعد از نماز رفتم پای ضریح و زیارت کردم ..یادش بخیر...بعد رفتم و یه گوشه نشستم فقط نگاه کردم به ضریح..به خادمان آقا به زوار به سقف و ستون ها
هر لحظه که میگذشت دلم بازتر و شادتر می شد مثل شارژ باطری بود انگار منم زیر شارژ بودم
صبح که شد یکبار دیگه رفتم پای ضریح دوباره زیارت کردم تا بعد از ظهر تو حرم بودم بعد رفتم ایستگاه و برگشتم تهران برای یه سال هم شارژ شده بودم هم بیمه ...
ان شاء الله قسمت همه بشه حج فقرا

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۱۲/۱۰
  • ۱۴۵ نمایش
  • سیدمبین میرآقائی

شکستن تکرار

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی