(امام رضا(ع

سپیده هشتمین

شنبه, ۱۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۴:۱۲ ب.ظ

سپیده هشتمین

درود بر تو اى هشتمین سپیده

- اگر از سایه ساران درود مى پذیرى-

باران نیز به اِزاى تو پاک نیست.

و بر ما درود

- اگر فاصله خویشتن تا تو را ،

تنها بتوانیم دید-

اى آفتاب،

ما آن سوى ذرّه مانده ایم!

* * *

من آن پرنده مهاجرم

که هزار سال پریده است

اما هنوز،

سواد گنبدت

پیدا نیست.

آوخ که بال کبوتران حَرَمت

از چه تیرهاى زهرآگین خسته است

شکسته است.

* * *

اى عرش !

اى خون هشتم !

نیرویى دیگر در پرم نه !

که ما را هزار سال

نه رهتوشه اى بر پشت بود

و نه شمشیرى در دست !

و مگر در سینه ،

عشق مى افروخت

مى سوخت ،

که چراغ تو ،

روشن ماند.

* * *

رشته اى از زیلوى حَرمت

زنجیر گردن عاشقان

و سلسله وحدت است

و خطى که روستاها را به هم مى پیوندد.

* * *

گل مُهره هاى ضریحت

دلهاى بیرون تپیده ما

تبلور فلزى ایمان است.

چنان گسترده اى

که جز از حلقه ضریحت نمى توان دید !

تو را باید تقسیم کرد

آن گاه به تماشا نشست

خاک تو ، گستره همه کائنات

و پولاد ضریحت

قفسى ست

که ما

یارایى خود را

در آن به دام انداخته ایم

تو سرپوش نمى پذیرى

طلاى گنبدَت

روى زردى ماست

از ناتوانى ادراکمان از تو

که بر چهره مى داریم

* * *

تو مرکز وُفورى

کِشتهاى ما از تو سبز

پستانهاى ما از تو پر شیر است.

تو مَدار نعمتى

سیبستانهامان

سرخى چهره را

از زردىِ قبّه تو وام دارند

و گنبد تو

تنها و آخرین آشتى ما

با زر است

هر چند اگر

فریب زراندوزان تاریخ باشد

* * *

شتر از مسلخ

به فولاد تو مى گریزد

آهن تو

پیوند جماد و نبات و حیوان

بخشش تو ،

اعطاى خداى سبحان است

وقتى تو مى بخشى

دست مریخ نیز

به سوى سقاخانه ات

دراز است.

ناهید و کیوان و پروین ،

دیروز ، صف در صف

در کنار من و آن مرد روستا ،

در مضیف خانه تو

کاسه در دست

به نوبت آش

ایستاده بودیم.

* * *

کاش ( ایستاده) بودیم !

تو ایستاده زیستى

هر چند

با میوه درختى گوژ و نشسته

مسمومت کردند.

اما ،

شهادت

تو را ایستاده ، درود گفت.

و اینک جایى که تو خوابیده اى

همه کائنات به احترام ایستاده است.

* * *

من با اشک مى نویسم

شعر من

عشقى است

که چون مورچه

بر کاغذ راه افتاده است

اى بلند !

سلیمان وار

پیشِ روى رفتار من

درنگ کن !

سپاه مهرت را بگو

نیم نگاهى به جاى مورچگان بیفکند.

* * *

تو امامى !

هستى با تو قیام مى کند

درختان به تو اقتدا مى کنند

کائنات به نماز تو ایستاده

و مهربانى

تکبیرگوى توست

عشق

به نماز تو

قامت بسته است

و در این نماز

هر کس مأموم تو نیست

(مأمون) است !

درست نیست

شکسته است.

تاریخ چون به تو مى رسد

طواف مى کند.

* * *

یا کلمة الله !

عرفان در ایستگاه حَرمت

پیاده مى شود

و کلمه

چون به تو مى رسد

به دربانى درگاهت

به پاسدارى مى ایستد !

شعر من نیز

که هزار سال راه پیموده

هنوز ،

بیرون بارگاه تو

مانده است.

على موسوى گرمارودى

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۹۲/۱۲/۱۰
  • ۱۶۲ نمایش
  • سیدمبین میرآقائی

سپیده هشتمین

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی